23 ماهگی ....
ناز من ... عشق من ... نفس من .... یه ماه دیگه گذشت و شما هر روز داری بزرگتر میشی دلبندم . روزی که دنیا اومدی وقتی فک میکردم تا کی بزرگ شی و بتونی راه بری ... حرف بزنی ... شیطونی کنی ... کاراتو خودت انجام بدی و شیرین زبونی کنی واسمون چهرم تو هم میرفت و مطمین بودم راه طولانی در پیش داریم ولی واقعا تو چش بهم زدنی به آستانه دو سالگی رسیدی نازنیم . به همون روزایی که منتظرش بودم رسیدیم و از داشتنت خوشحالم و خدا رو شکر میکنم . دلبرکم اینقد ناز و شیرین زبون شدی و اینقد کلماتو قشنگ تلفظ میکنی که آدم گاهی دلش میخواد بخورتت .... خیلی لغات جدیدی به دایره لغاتت اضافه شده که گاهی شنیدنش از زبون شما واسمون تعجب آو...